روز نوشت

زن زود از کوره درمی رود،زن داد می زند،زن پرخاش می کند.زن نان آور خانه است،دو پسر و مادر و یک خانه استیجاری.سه سال است از شوهر معتادش طلاق گرفته،دوست دارد ازدواج کند با مردی که دستش به دهنش می رسد،زنش مرده و دو بچه اش بزرگ شده اند و از خانه رفته اند،قرار و مدارهایشان را هم گذاشته اند،مرد کار دارد،خانه دارد،پول دارد،تازه فامیل هم هست،چیزی کم ندارد،همه چیز تمام است از منظر ِ زن.زن گریه می کند،شب ها خواب ندارد،ساعت ها می نشیند فکر می کند، گریه می کند بر بخت ِ سیاهش؛نه پدر دارم نه مادر نه برادر نه خواهر،حالا هم که یک نفر پیدا شده است پسرک دُم درآورده است که غلط می کنی شوهر بکنی،مگر من مرده ام که تو شوهر بکنی،ردشان می کنم بروند پیش ِ همان پدر ِ معتادشان،من جوانم،تا جوانم چند نفر اسمم را می آورند وگرنه وگرنه چندسال بعد همین بچه ها ولم می کنند می افتند دنبال زن هایشان…

دکتر محمودرضا شرفی – روان شناس

دیدگاهتان را بنویسید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *